۱۴۰۰ مهر ۱۹, دوشنبه

بیانیه کانون صنفی معلمان ایران، در محکومیت اخراج محمد حبیبی معلم و فعال صنفی معلمان

 


 کانون صنفی معلمان ایران (تهران)، با انتشار بیانیه ای به صدور حکم ناعادلانه اخراج محمد حبیبی عضو و سخنگوی هیئت مدیره کانون صنفی معلمان تهران، واکنش نشان داد. در این بیانیه ضمن محکوم کردن صدور این حکم ناعادلانه و اشاره به عمیق ترشدن شکاف میان ملت و حکومت آمده است: حتی در نگاهی کاملا ساده نیز نمی‌توان پذیرفت که این حکم و تصمیم به اخراج در چارچوب یک روند اداری، گرفته شده‌ است.

به گزارش خبرگزاری هرانا به نقل از کانال صنفی معلمان ایران، کانون صنفی معلمان با انتشار بیانیه ای صدور حکم اخراج محمد حبیبی عضو و سخنگوی هیئت مدیره کانون صنفی معلمان تهران را محکوم کرد.

در بخشی از این بیانیه آمده است: اجرایی نمودن این حکم، محروم نمودن دانش‌آموزان و آموزش و پرورش از معلمی توانمند و آگاه است که ذهن بسته و دگم صادر کنندگان حکم، توان درک آن و نظام بسته و سیاست‌زده مدیریت این نظام توان جذب این عنصر آگاه و مستقل را ندارد.

متن کامل این بیانیه در ادامه می آید:

به نام خداوند جان و خرد

در روزهای اخیر از طرف هیئت تخلفات اداری آموزش و پرورش حکمی به محمد حبیبی عضو و سخنگوی هیئت مدیره کانون صنفی معلمان تهران مبنی بر تجدیدنظر در حکم بدوی و تغییر آن به بازخرید اجباری و در واقع اخراج محمد حبیبی از آموزش و پرورش ابلاغ شد.

حتی در نگاهی کاملا ساده نیز نمی‌توان پذیرفت که این حکم و تصمیم به اخراج در چارچوب یک روند اداری، گرفته شده‌ است. در حالی که چند ماهی از صدور حکم بازگشت به کار محمد حبیبی نگذشته است، بدون آن که اتفاق جدیدی در پرونده افتاده باشد، حکم اولیه نقض و حکم بازخرید اجباری صادر می‌شود. حبیبی مطمئنا در چند ماهی که از بازگشت به کارش گذشته است، در موقعیت شغلی خود، تخلفی نداشته است، مطمئنا مدرک و سند جدیدی هم به هیئت بررسی تخلفات اداری ارائه نشده است، از سوی دیگر این حکم جدید، بابت پرونده مختومه و منجر به عفوی که منشاء صدور حکم بدوی بوده نیز نمی‌تواند باشد، زیرا طبق تبصره ۳ ماده ۲۵ قانون مجازات اسلامی، در صورت عفو، «سوء‌سابقه» در نظر گرفته شده برای فرد متهم پاک خواهد شد. پس چگونه می‌توان پذیرفت که اولا «سوء سابقه‌ای» که طبق قانون پاک شده، می‌تواند منجر به صدور حکمی جدید شود؟ و یا مستندات و استدلال‌هایی که در دادگاه اولیه، موجب برائت او شده، اکنون پذیرفته نیست و رأیی نه تنها کاملا برخلاف رأی اولیه، که شدیدتر هم صادر شده است.

نگاه واقع‌بینانه و متکی به تجربیات پیشین اما به ما می‌گوید حکم اولیه نمی‌توانست به خلاف خود تبدیل شود مگر با دخالت عوامل فراقانونی که به ظاهر ضابط قانون و در عمل ناقض آن هستند.

کانون صنفی معلمان ضمن محکومیت شدید صدور این حکم ناعادلانه بر علیه محمد حبیبی – که حتی با همین قوانین موجود نیز ناسازگار است – و همینطور محفوظ دانستن حق پیگیری قانونی برای او، تأکید می‌کند اجرایی نمودن این حکم، محروم نمودن دانش‌آموزان و آموزش و پرورش از معلمی توانمند و آگاه است که ذهن بسته و دگم صادر کنندگان حکم، توان درک آن و نظام بسته و سیاست‌زده مدیریت این نظام توان جذب این عنصر آگاه و مستقل را ندارد.

ما بار دیگر ضمن محکوم نمودن صدور این حکم ناعادلانه، اعلام می‌کنیم چنین احکامی جز عمیق‌تر نمودن شکاف میان ملت و حکومتی که تصور و یا ادعای صیانت از آن را دارند، حاصلی ندارد.

کانون صنفی معلمان ایران (تهران)

زندان اوین؛ نامه سیامک نمازی، شهروند دوتابعیتی به محسنی اژه‌ای

 


سیامک نمازی، شهروند دوتابعیتی ایرانی – آمریکایی محبوس در زندان اوین طی نامه‌ای خطاب به محسنی اژه‌ای، رئیس قوه قضائیه ضمن توضیح مشکلات خود، درخواست اعزام به مرخصی کرده است. آقای نمازی از سال ۹۴ تاکنون بدون یک روز مرخصی دوران محکومیت ۱۰ ساله خود را سپری می‌کند.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، سیامک نمازی، شهروند دوتابعیتی ایرانی – آمریکایی محبوس در زندان اوین طی نامه‌ای خطاب به محسنی اژه‌ای، رئیس قوه قضائیه ضمن توضیح مشکلات خود، درخواست اعزام به مرخصی کرده است.

این زندانی دوتابعیتی در بخشی از نامه خود نوشته است: «امروز، اگر بعد از شش سال بردباری به این شدت تقلا می‌کنم تا بلکه صدایم به گوش عالی‌ترین مقام قضایی کشورم برسد، به این خاطر است که می‌ترسم دیر شود؛ دیر شود و هرگز خود را نبخشم که چرا بیشتر تلاش نکردم تا پدر ۸۵ ساله‌ام را که در شرایط جسمی خطرناکی بسر می‌برد و مادر خسته‌ام، که ایستادگی در برابر فشارهای کمرشکن این سال‌ها چشمانش را پرخون کرده و نفسش را بریده است. بار دیگر در آغوش بگیرم، دیر شود و عاقبت ایرانم را از من بگیرند و حتی فرصت خداحافظی را هم ندهند.»

متن این نامه، که جهت انتشار به دست هرانا رسیده است، در ادامه می آید:

«جناب حجت الاسلام محسنی اژه‌ای، ریاست محترم دستگاه عدلیه!

سلام علیکم!

احتراما اینجانب سیامک نمازی، فرزند محمدباقر و شهروند دلباخته ایران زمین هستم که ۶ سال از حبس ۱۰ ساله‌ام را بدون حتی یک روز مرخصی در اوین سرکرده‌ام و ناباورانه امروز قدیمی‌ترین محکوم امنیتی موسوم به «دوتابعیتی» به حساب می‌آیم.

جناب محسنی اژه‌ای! گفتن «۶ سال حبس بدون وقفه» آسان است ولی تجربه آن، آن هم همراه با برخی بی‌مهری‌ها جسم و روان انسان را خرد و وضعیت خانوادگی او را مانند آینده‌اش تباه می‌کند. ۶ سال! در طی این مدت ۳ رئیس قوه قضائیه، ۳ رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۳ دولت و ۳ مجلس روی کار بوده‌اند. هر دو وکیل مدافعم و حتی قاضی دادگاه تجدیدنظرم فوت کردند. کشورمان دچار زلزله، سیل و خشکسالی شد. کیارستمی، شجریان و انتظامی جاودانه شدند. پلاسکو و سانچی سوختند. کرونا آمد! ولیکن من هنوز زندانم!

به زندان که افتادم دلار زیر ۳۰۰۰ تومان و پراید ۱۴ میلیون تومان بود. برجام اجرا شد و جیسون رضائیان و دوتابعیتی‌های دیگری مبادله شدند. ترامپ جای اوباما را گرفت و از برجام خارج شد. بایدن آمد و دوباره برگشتیم وین. داعش افول کرد و دوباره ظهور کرد.شیخ عیسی و زاکزاکی بازداشت و و آزاد شدند. بیروت منفجر شد.انگلستان از اتحادیه اروپا خارج شد. دو المپیک برگزار شد! و من هنوز زندانم!

در اینجا دیده‌ام برادر رئیس جمهور وقت نیامده به زندان، فورا به مرخصی برود و اینکه در بندمان دوستان مزاح کنند که ایشان  و دیگر «از ما بهتران» ما بین مرخصی‌هایشان گاهم هم به ماه سر می‌زنند. بازداشت شهردار تهران و به مرخصی رفتن‌هایش را شاهد بودم. شروع دادگاه‌های ویژه اقتصادی اینجا بودم و «اخلالگرانی» دیده‌ام که به محض دریافت حکم‌ها ۲۰  و ۳۰ ساله به مرخصی‌های چند ماهه رفتند و من هنوز اینجا هستم.

دی ۹۶ و آبان ۹۸ نیز همینجا بودم. بازداشتی‌های از آن دوران دیده‌ام که امروز به آغوش خانواده بر می‌گردند. در این ۶ سال شاهد بودم به محکومین امنیتی و حتی داعشی مرتب مرخصی اعطا شود. بسیاری از دوتابعیتی‌های دیگر و کسانی با اتهامات و شرایط کاملا مشابه با بنده به کرات به مرخصی رفتند. ولی با اینکه زندان حدود ۲۰ بار تایید کرده است، اینجانب کلیه شرایط لازم را دارم و ریاست زندان هم شخصا خواستار اعطای مرخصی به بنده شد، من کماکان در اوین هستم.

موهایم که هیچ، ابروهایم نیز در آسیاب این حبس سنگین سفید شده‌اند و اگرچه بنده صادقانه به بی‌گناهی‌ام اعتقاد دارم، امیدم به استیفای حقم دیگر مانند چشم‌هایم کم سو شده است. احساس می‌کنم که مام وطن در حقم نامادری می‌کند و صدای دل‌شکسته فرزندی را نمی‌شوند که استدعا می‌کند:

دست بردار از این در وطن خویش غریب!

امروز، اگر بعد از شش سال بردباری به این شدت تقلا می‌کنم تا بلکه صدایم به گوش عالی‌ترین مقام قضایی کشورم برسد، به این خاطر است که می‌ترسم دیر شود؛ دیر شود و هرگز خود را نبخشم که چرا بیشتر تلاش نکردم تا پدر ۸۵ ساله‌ام را که در شرایط جسمی خطرناکی بسر می‌برد و مادر خسته‌ام، که ایستادگی در برابر فشارهای کمرشکن این سال‌ها چشمانش را پرخون کرده و نفسش را بریده است. بار دیگر در آغوش بگیرم، دیر شود و عاقبت ایرانم را از من بگیرند و حتی فرصت خداحافظی را هم ندهند.

جناب محسنی اژه‌ای! امیدوارم این فریاد تظلم‌خواهی را بشنوید و با همان حساسیتی که نسبت به تبعیض و پایمال شدن حق، به محکومین امنیتی دیگر نشان داده‌اید، با اعطای یک ماه مرخصی بنده را نیز از رافت اسلامی بهره‌مند کنید.

قاضی القضات؛

من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید                    قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

با احترام

سیامک نمازی / مهرماه ۱۴۰۰/ زندان اوین.»

در خصوص نویسنده این نامه گفتنی است؛ سیامک نمازی، در مهرماه ۱۳۹۴، در جریان سفری به ایران بازداشت شد. پدر او محمدباقر نمازی از مقامات سابق یونیسف و استاندار خوزستان در پیش از انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران بود. او که برای پیگیری وضعیت فرزندش به تهران رفته بود نیز در اسفند ۱۳۹۴ بازداشت شد. هر دوی آنها سپس در دادگاه به اتهام “همکاری با دولت متخاصم آمریکا” به ۱۰ سال زندان محکوم شدند.

پیشتر وکیل مدافع این شهروندان در خصوص آخرین وضعیت پرونده محمد باقر نمازی، گفته بود که وی با نظر کمیسیون پزشکی در بیرون از زندان و تحت درمان بسر می‌برد.

پرونده سازی در زندان؛ امتناع سهیل عربی و بهنام موسیوند از حضور در جلسه دادگاه

 



سهیل عربی، زندانی عقیدتی و بهنام موسیوند، فعال مدنی محبوس در زندان رجایی شهر کرج، روز چهارشنبه ۱۴ مهرماه از حضور در جلسه دادگاه مرتبط با پرونده‌ای که در دوران حبس علیه آن‌ها گشوده شده، خودداری کردند. آن‌ها در پی امتناع از حضور در جلسه دادگاه، توسط نائب رئیس زندان به ضرب و شتم تهدید شده‌اند.

به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، صبح روز چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۰، بهنام موسیوند، فعال مدنی و سهیل عربی، زندانی عقیدتی محبوس در زندان رجایی شهر کرج، از حضور در جلسه دادگاه مرتبط با پرونده‌ای که در دوران حبس علیه آن‌ها گشوده شده، خودداری کردند.

به گفته یک منبع مطلع؛ آن‌ها در پی امتناع از حضور در دادگاه، توسط ولی الله محمدی، نائب رئیس زندان رجایی شهر کرج به ضرب و شتم تهدید شده‌اند.

اتهامات مطروحه علیه این شهروندان در این پرونده اخلال در نظم زندان و توهین به رهبری عنوان شده است. به گفته این منبع سهیل عربی و بهنام موسیوند صبح همان روز به صورت آنلاین مورد بازجویی قرار گرفته بودند.

آقای عربی اخیرا در پرونده ای دیگر توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ۲ سال حبس تعزیری، جزای نقدی، ممنوعیت خروج از کشور و الزام حضور فصلی در دفتر نظارت و پیگیری ضابطین محکوم شد. جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات آقای عربی در تاریخ ۶ مردادماه در این شعبه برگزار شده بود.

وی پیش از این نیز طی پرونده ای مجزا در تاریخ دوشنبه ۳ خردادماه ۱۴۰۰ از طریق ویدئو کنفرانس توسط شعبه ۳ بازپرسی دادسرای اوین از بابت “فعالیت تبلیغی علیه نظام و تشویش اذهان عمومی” تفهیم اتهام شده بود.

سهیل عربی از تاریخ ۱۶ آبان ماه ۱۳۹۲ در بازداشت و زندان به سر می‌برد و تمام این مدت از مرخصی نیز محروم بوده است. وی در تاریخ ۱ بهمن‌ماه ۱۳۹۸، از زندان اوین به زندان تهران بزرگ منتقل شد.

او همزمان با اینکه پس از تغییرات بسیار در روند دادرسی و احکام صادره در حال تحمل دوران محکومیت ۷ سال و شش ماهه خود در زندان تهران بزرگ بود، از بابت دو پرونده‌ جدید که در زندان علیه وی مفتوح شده بود، توسط دادگاه انقلاب تهران به حبس تبعید و جزای نقدی محکوم شد. آقای عربی در پرونده نخست از بابت اتهامات “توهین به مقدسات دینی، فعالیت تبلیغی علیه نظام و توهین به رهبری” به ۵ سال حبس و از بابت پرونده دیگرش به اتهام “نشر اکاذیب به قصد تشویق اذهان عمومی و تبلیغ علیه نظام” به ۲ سال حبس، دو سال تبعید به برازجان و ۴ میلیون تومان جزای نقدی و به اتهام “تخریب اموال دولتی” به ۱ سال و ۸ ماه حبس تعزیری محکوم شده است.

سهیل عربی در تاریخ ۲۸ شهریورماه ۹۹ به صورت تنبیهی از زندان تهران بزرگ به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد. او در تاریخ ۲۹ مهرماه پس از ۳۳ روز نگهداری در سلول انفرادی طی تماسی تلفنی با خانواده‌اش از انتقال خود به بازداشتگاه اطلاعات سپاه موسوم به بند دو الف زندان اوین خبر داد. وی نهایتا روز یکشنبه ۱۸ آبان‌ماه با پایان بازجویی‌ها از بازداشتگاه این نهاد امنیتی به یکی از سلول‌های انفرادی زندان رجایی شهر کرج (معروف به سوئیت) منتقل شد. وی نهایتا پس از ۹ روز به بند عمومی این زندان منتقل شد. آقای عربی پیشتر نیز در تاریخ ۳ دیماه ۹۹ از طریق ویدئو کنفرانس توسط شعبه ۸ بازپرسی دادسرای شهرری از بابت پرونده‌ای دیگر مورد تفهیم اتهام قرار گرفت و نهایتا این شعبه قرار منع تعقیب صادر کرد.

بهنام موسیوند در تاریخ ۱۲ بهمن ماه ۹۶ توسط ماموران اداره اطلاعات در منزل خود بازداشت و به بازداشتگاه وزارت اطلاعات موسوم به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. آقای موسیوند در تاریخ ۲۸ اسفندماه ۹۶ با تودیع قرار از زندان آزاد شد.

بهنام موسیوند شهریورماه ۹۸ توسط شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه از بابت اتهام “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور” به ۵ سال حبس تعزیری و از بابت اتهام “فعالیت تبلیغی علیه نظام” به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. این حکم در مرحله تجدیدنظر توسط شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران عینا تایید شد. با استناد به ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، مجازات اشد یعنی ۵ سال حبس تعزیری از بابت اتهام “اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور” برای وی قابل اجرا است. آقای موسیوند نهایتا در تاریخ ۲۵ خردادماه سال گذشته پس از حضور در واحد اجرای احکام دادسرای اوین بازداشت و جهت تحمل دوره محکومیت خود به زندان اوین منتقل شد. وی در شهریورماه ۹۹ به زندان رجایی شهر کرج تبعید شد.

این فعال مدنی از درد در ناحیه مچ پا و مشکل پروستات رنج می‌برد.

بهنام موسیوند، متولد ۱۳۶۶ پیش از این نیز سابقه بازداشت و محکومیت دارد.

۱۴۰۰ مهر ۲, جمعه

منیره عربشاهی در گفتگو با رضا اکوانیان: ذات انسان در مقابل محدودیت واکنش منفی نشان می‌دهد


 ماهنامه خط صلح – منیره عربشاهی، فعال مدنی زندانی و از مخالفان حجاب اجباری در ایران است. خانم عربشاهی پیشتر به مدت دو سال مجری برنامه بهداشت رادیو بوده و همچنین طی آن مدت در زمینه نمایشنامه‌نویسی رادیو نیز فعالیت داشته است. این فعال مدنی همچنین در برنامه‌های اجتماعی حوزه کودکان کار به عنوان گزارشگر مشغول فعالیت بوده است. خانم عربشاهی پیش از این به عنوان دبیر مدارس استثنایی در مقطع دبستان و راهنمایی در استان البرز مشغول فعالیت بوده و مدتی نیز در مجله صنعت روز نویسندگی مطالب مختلف از جمله “اسپیرال گامی به سوی خود کفایی” را در کارنامه خود دارد. او و فرزندش یاسمن آریانی در فروردین ۹۸ به دلیل فعالیت در زمینه حقوق زنان در ایران بازداشت و نهایتا توسط دادگاه انقلاب تهران به حبس محکوم شدند. خانم عربشاهی که همراه با دخترش یاسمن آریانی دوران محکومیت خود را در زندان‌های اوین، قرچک ورامین و کچوئی کرج سپری می‌کرد، چندی پیش به مرخصی درمانی اعزام شد و روز جمعه ۱ مردادماه، با پایان ایام مرخصی به زندان کچویی کرج بازگشت. ماهنامه خط صلح طی گفت‌وگویی با وی به بررسی محدودیت‌هایی که در جامعه ایران برای زنان جوان وجود دارد پرداخته است، متن این گفت‌وگو در ادامه می‌آید:

خانم عربشاهی، شما و دخترتان، یاسمن آریانی از مخالفان حجاب اجباری در ایران هستید که به همین دلیل بازداشت و زندانی شدید. معصومه ابتکار، معاون امور زنان و خانواده رئیس جمهوری به تازگی طی نشستی با بیان اینکه مسئولان حجاب را تبدیل به تابو کردند و آن را بدون حق پرسش مطرح کردند، گفته است: “رسانه‌های معاند و ضد دین همین مساله را در دست گرفته و سوار آن شدند و علیه کشور استفاده کردند”. نظر شما درباره صحبت‌های خانم ابتکار چیست؟ شما به عنوان یک کنشگر مدنی چه چیز را اصلی‌ترین عامل حجاب اجباری در جامعه ایران می‌دانید؟ سیاست یا دین‌خویی و فرهنگ مسلط؟ شما حجاب را تابو و یا برگرفته از فرهنگ می‌دانید یا اجباری از سوی حاکمیت؟

از نظر من حجاب حتی از اولویت‌های دین اسلام هم نیست؛ تا جایی که من می‌دانم در قرآن آیه‌ای که زن را وادار به پوشیدن موی سر خود کرده باشد وجود ندارد. البته باید بین حجاب به معنای پوشش موی سر و اندام با حجاب به معنای جدایی و حائل شدن دو مکان یا دو نفر که به‌طور خاص در قرآن به آن اشاره شده، تفکیک قائل شویم. دقیقا به خاطر ندارم! در حدیث یا در سوره و آیه‌ای از قرآن این مطلب را خوانده بودم که پیامبر اسلام به زنان خود امر کرده بود تا خود را در ملاء عام بپوشانند؛ به عبارتی حجاب کنند؛ اما این امر کنیزان و بردگان و حتی زنان عشایر و بیابانگرد را شامل نمی‌شد. احتمالا هدف محمد صرفا تفکیک زنان محرم خود از سایر زنان دیگر بوده است. وگرنه آن را به صورت یک بخشنامه‌ی کلی مطرح می‌کرد. لازم است در اینجا به ادامه‌ی سوال‌تان که پرسیدید آیا حجاب برگرفته از فرهنگ است پاسخ دهم؛ اگر مروری بر تصاویر ترسیم ‌شده توسط هنرمندان قرون گذشته داشته باشیم متوجه می‌شویم که زنان در عصر باستان در یونان، رم یهودیه و ایران و شاید تمدن‌های دیگر آن زمان سرهایشان را با پارچه‌ای مانند شال می‌پوشاندند و از لباس‌هایی بلند برای پوشش اندام خود استفاده می‌کردند. این امر نه به لحاظ تقدس و تدین بلکه یک فرهنگ رایج در آن دوران بوده است. با این مقدمه قصد دارم عرض کنم، حجابی که امروز در ایران به عنوان سمبل و نماد اسلامی مطرح و طبق فرمایشات نظام! خط قرمز جمهوریت‌شان است، فقط و فقط ناشی از حس برتری‌جویی، زن‌ستیزی، فرادستی‌انگاری، یک حکومت دیکتاتور و مردسالار است که تمایل دارد با در اختیار گرفتن کلیت حقوق انسانی زن، عقده‌های فروخورده خود را ارضاء کند. پس اولین قدمی که بعد ار پیروزی انقلاب و در سال ۵۸ برمی‌دارد، اقدام به تحقیر و تخفیف زن با این شعار است “یا روسری یا توسری”! این شعار بیانگر شروع خشونتی گسترده بر علیه زنان است. بالاخره با زور و قلدری زنان را از طبیعی‌ترین حق انسانی خود یعنی انتخاب نوع پوشش محروم کردند و در کمال بهت و تاسف شاهدیم که حتی زنان دیپلمات و خبرنگاران خارجی هم با پا گذاردن در خاک ایران از این مقوله خارج نیستند. حال آنکه در کشوری که مهد ظهور اسلام است چنین قانونی حاکم نیست.

به نظر شما محدودیت‌هایی که در جامعه ایران برای زنان جوان وجود دارد، چقدر از لحاظ روانی زنان جامعه ما را تحت تاثیر قرار داده است. به عنوان مثال مساله انتخاب پوشش و بحث حجاب اجباری، مساله نوع رفتار مثل خندیدن و آرایش کردن و… آیا این‌ها جمعیت زنان جوان جامعه ما را تحت تاثیر قرار داده‌اند؟ آیا افسرده کرده‌اند؟ خشن کرده و یا سرکوب کرده‌اند؟

این موضوع نمی‌دانم چقدر علمی است اما تجربه به ما آموخته ذات انسان به نحوی طراحی شده که همیشه در مقابل محدودیت و ممنوعیت‌ واکنشی منفی از خود بروز می‌دهد. حالا تصورش را بکنید که محدودیت‌ها غیرمنطقی و بیش از آستانه‌ی تحمل، به‌خصوص برای قشر جوان باشد. تمام انسان‌ها از بدو خلقت با روحی آزاد خلق شده‌اند با حق انتخاب و اختیار. پس وقتی روح آزاد انسانی در بکن، نکن‌های افراطی در تعصبات در تحجرات اسیر می‌شود، به یک‌باره لجام گسیخته شده و جوان، فرقی ندارد پسر یا دختر باشد، یا منفعل و ناکارآمد می‌شود (مثل دختران جوان معتادی که نمونه‌هایش را در زندان زنان قرچک ورامین و زندان کجوئی کرج شاهد بودم) می‌دیدم که آنها برای رها کردن خودشان از بی‌هویتی از اینکه باید مثل عروسک کوکی در جامعه‌ای دگم و بسته عمل می‌کردند، بی‌آنکه بستری مناسب برای حمایت و رشد و تقویت، روح مستعد، خلاق و هنرمندشان فراهم باشد و در کمال تاسف نه‌تنها این بستر مهیا نبوده بلکه با ابزارهای بازدارنده و سرکوب‌گر مواجه شده‌اند. دختران جوانی که عاشق رقصیدن، آواز خواندن یا مدل شدن بودند ولی به خاطر همین علایق بازداشت و متحمل حبس شدند. همان‌طور که قبلا گفتم تعداد زیادی از این دختران جوان و به تبع آن پسران جوان و مستعد برای فراموش کردن اصل خود و نیازهای مادی و معنوی‌شان رو به انواع مواد مخدر آورده در گوشه‌ای رها شدند. تعدادی دیگر برای پر کردن این خلاءهای معنوی و محدودیت‌های غیر انسانی عصیانگر، گستاخ و سرکش می‌شوند؛ مانند “هلیا” دختر جوانی که چندی است ویدئوی قمه‌کشی‌اش را در شبکه‌های اجتماعی و فضاهای مجازی می‌بینیم.

یا دختران جوانی که ناامیدانه از ادامه‌ی زندگی دست می‌شویند و مرگ را به زندگی در فضایی تاریک و بسته و استنشاق هوایی مسموم ترجیح می‌دهند؛ مانند دختر آبی که به خاطر منع ورود زنان به ورزشگاه و دیدن و تشویق آزادانه‌ی تیم مورد علاقه‌اش اقدام به خودسوزی کرد و جان عزیزش را از دست داد.

البته درصدی هم هستند که جسارت و شجاعت در وجودشان موج می‌زند و ترجیح می‌دهند به جای آنکه به خود آسیب جسمی یا روحی بزنند علیه سرکوب‌ها و تحقیرها و محدودیت‌هایی که مخالف طبیعت انسانی است، بایستند و مبارزه کنند. با هر هزینه‌ای که در قبالش ناچار به پرداخت باشند.

در اینجا اگر مانعی ندارد اجازه می‌خواهم تا خاطره‌ای از جوانی خودم تعریف کنم. این خاطره مربوط به دهه‌ی ۶۰ است. زمانی که تازه وارد دانشگاه شده بودم. در آن دوران دختری بودم بسیار شاداب و خندان با وجود تمام سختی‌های خاص آن زمان. به قول دوستانم حتی از ترک‌های دیوار هم خنده‌ام می‌گرفت؛ اما همین خنده‌ی ساده که باعث سلامت و بهداشت روان است و جسم را پُرتحرک و شاداب حفظ می‌کند، در من از سمت بزرگسالان به قدری سرکوب می‌شد که به تدریج احساس می‌کردم از نظر اخلاقی مشکل دارم! پس به دنبال راه‌حلی برای تعدیل این صفت خدایی می‌گشتیم تا اینکه تصمیم گرفتم دور از چشم خانواده به روانپزشک مراجعه کنم اما هیچ دکتر روح و روانی را نمی‌شناختم. در نتیجه به بهانه‌ی چکاب دندان از دندانپزشک آدرس روانکاو را جویا شدم. ایشان دلیل را از من جویا شدند و وقتی متوجه شدند علت چیست خندیدند و گفتند “این اقتضای سنت است، اگر امروز نخندی کی باید بخندی و ادامه دادن دلیل برای گریه زیاد است. بیخود دنبال روانکاو و روانپزشک نگرد، آنهایی که می‌گویند دختر زشت است بخندد مشکل دارند نه تو”. با اشاره به این خاطره به این نکته خواستم اشاره کنم که منع من از خندیدن آن هم در اوج جوانی به تدریج داشت اعتماد به نفسم را از بین می‌برد و اگر دنبال راهکار نبودم تبدیل به آدمی دل‌مرده، منزوی، بی‌حس و متنفر از آدم‌های اطرافم می‌شدم.

آیا این سرکوب زنان جوان در جمهوری اسلامی ایران در درازمدت باعث مخالفت با کاور شدن زنان شده است؟

باید خدمت‌تان عرض کنم کاور کردن زنان در جمهوری اسلامی با پوششی به نام حجاب اسلامی در واقع کاور کردن فکر و اندیشه‌ی زنان ایرانی است. زن‌ستیزان حکومت‌ جمهوری اسلامی ایران تلاش دارند تا با این پوشش اجباری زن را به ۱۴۰۰ سال پیش بازگردانند؛ نه ۱۴۰۰ سال پیش ایران، بلکه کشوری که امروزه خودش به این نتیجه رسیده که باید برای ارتقای جامعه و احیای فضایی سالم و اکتیو و پویا و پیش‌رونده لازم است دست از منیت‌های مردانه بشویند و دامنه‌ی محدودیت‌ها و ممنوعیت‌ها را از اطراف زنان کشورش بکاهد.

بله زنان و دختران جوان امروزه بخاطر تمام محدودیت‌های نابجا و خشونت‌های ناروا و قوانین غیرانسانی در مقابل این نماد “حجاب” قد علم کردند؛ زیرا همان‌طور که قبلا عرض کردم این پوشش به واقع کاور کردن تمام حقوق انسانی و طبیعی زنان است.

شما به مخالفت زنان ایرانی با محدودیت‌ها و خشونت‌های برآمده از دل حجاب اجباری اشاره کردید. این مخالفت‌ها توسط زنان در ایران در موارد بسیاری، بازداشت، شکنجه و زندان‌های بلندمدت برای معترضان در سنین مختلف در پی داشته است. آیا جوان بودن معترض به حجاب اجباری در نوع برخورد با او تاثیری دارد؟ تجربه میان برخورد امنیتی با شما و دخترتان یاسمن که از دو نسل با دو سن متفاوت می‌آیید چگونه بوده است؟

نه از باب توهین و تحقیر یا طول مدت حبس. همان‌طور که در جریان هستید برای من و دخترم یاسمن به یک اندازه حبس تعیین شد. به هر دوی ما توهین شد. به من از سوی قاضی مقیسه به‌خاطر آنکه لیاقت مادر بودن را نداشتم و حیف اسم مادر که روی من گذاشته شده! چرا؟ چون نتوانستم دخترم را آن‌طور که مورد پسند ایشان و نظام‌شان است تربیت کنم! اجازه می‌خواهم عین گفته‌ی قاضی مقیسه را نقل کنم. ایشان ضمن ایراد اتهامات من با طرح ۱۶ مصداق نگاهی از روی خشم به من انداختند و گفتند: “خیلی خبیث و کثیف هستی، به تو هم میگن مادر! به جای اینکه مانع دخترت بشی، خودت هم تشویقش می‌کنی و کنارش قرار می‌گیری. یا این توهین که “چی می‌کشی، قیافه‌ش رو ببین”. و یک مشت مزخرفات دیگر. اما در طول بازجویی به دخترم خیلی سخت گرفتند. بعد از کارتکس شدن یاسمن در زندان شهر ری (قرچک ورامین) او را به مدت ۱۰ روز در انفرادی وزرا در مکانی مثل قبر با نوری ضعیف و کم‌سو و سرد با دو پتوی پر شپش یکی برای زیر پا و دیگری رو، حبس کردند و مرا بعد از بردن یاسمن، به قرچک منتقل کردند. در تمام مدت بازجویی من و دخترم نتوانستیم همدیگر را حتی برای لحظه‌ای کوتاه ببینیم. با ورودم به قرنطینه‌ی قرچک پیگیر وضعیت یاسمن شدم ولی پاسخ درستی دریافت نمی‌کردم و از نظر روحی بسیار به هم ریخته بودم؛ چون تقریبا از ۱۰ روز قبل دخترم را ندیده بودم و امیدوار بودم در قرچک همدیگر را خواهیم دید اما نیروهای اطلاعاتی به نحوی برنامه‌ریزی کرده بودند که تا ۱۰ روز پس از آن نیز از دیدن دخترم محروم باشم. یک شکنجه روحی! حتی نمی‌دانستم دخترم کجاست. تا اینکه یک روز قبل از آزاد شدن دخترم از انفرادی مرا هم به وزرا بردند؛ به مسئولین آنجا مشخصات یاسمن را دادم و درخواست کردم اگر آنجاست به من بگویند و اجازه دهند برای یک لحظه ببینمش، اما منکر شدند. مرا به سلولی در نزدیکی در ورودی انداختند. من که حضور دخترم را حس می‌کردم ابتدا با صدایی آرام اسمش را به زبان آوردم در سلول کناری خانمی بود که شروع کرد به صحبت، من مشخصات دخترم را به او دادم و وقتی ایشان تایید کرد که یاسمن در آخرین سلول است. صدایم را بلند و بلندتر کردم تا اینکه یاسمن شنید. او هم با هیجان مرا صدا زد هر دو از پشت پنجره‌ی فلزی و کوچک سلول‌های‌مان گریه می‌کردیم و قربان‌صدقه هم می‌رفتیم؛ مامورین سر رسیدند و ما را با تهدید به اینکه “اگر ادامه بدهید هر کدام‌تان را به جایی دیگر و دور از هم منتقل خواهند کرد” ساکت کردند.

اما کار به همین‌جا ختم نشد. پس از گذشت ۵ ماه که در قرچک به سر بردیم با دستور حیات‌الغیب به زندان اوین منتقل شدیم.

تاریخ دقیق را به خاطر ندارم اما پس از گذشت فکر کنم ۱ یا دو ماه که از حضورمان در اوین می‌گذشت و حکم از سوی قاضی صادر شده بود و دوران محکومیت‌مان را می‌گذراندیم، ناباورانه برای بار دوم از سوی سپاه یاسمن را به مدت ۱ هفته به بند ۲ الف اوین برده و مورد بازجویی مجدد در خصوص همان پرونده قرار دادند! البته کاملا غیرقانونی و بر خلاف آیین‌نامه‌ی زندان‌ها بود. با این توضیحات می‌شود گفت در برخی موارد به‌خصوص بعضی حساسیت‌های افراطی روی یک زندانی خاص برخورد امنیتی متفاوت است که البته ربطی به سن و سال ندارد.

یکی از مسائل مهم زنان جوان در ایران این است که مهم‌ترین مسئله زنان چیست؟ سیاست‌گذاران،‌ برنامه‌ریزان، مدیران اجرائی، پژوهشگران و محققان مسائل زنان چه چیزهایی را باید در راستای بهبود وضعیت زنان، در اولویت و خط اصلی اقدامات خود قرار دهند؟

به عقیده‌ی من تمام مسائل مربوط به زنان مهم و اولویت دارند. بنابراین اهم و مهم برای من به شخصه بی‌مفهوم است. زیرا تمام ما زنان چه جوان و چه میانسال و یا کهنسال که اتفاقا آگاه به حقوق انسانی عرفی و قانونی خود هستیم، دغدغه‌هایی داریم که هر یک در جای خود برایمان حائز اهمیت است. بی‌تردید اولین اصل برای ما زنان حفظ و احترام به کرامت انسانی‌مان است که با احترام گذاردن به این اصل سایر حقوق نیز به صورت اتوماتیک رعایت خواهد شد. چون بحث کرامت به انسان است فارغ از هرگونه نگاه جنسیت‌گرایانه.

با این تفکر زن دیگر جنس نیست؛ بلکه انسانی است دارای تمامی حقوقی که باید شامل‌اش شود. مانند حق حضانت فرزند، حق قیمومیت، حق طلاق، اختیار و انتخاب نوع پوشش، کسب مقامات رده بالای کشوری و حتی لشکری، سهم برابر ارث، شهادت دادن برابر با مردان و موارد این‌چنینی که الان ذهنم یاری نمی‌کند.

نظر شما در خصوص تجربه زنانه از حجاب اجباری در تابستان و تاثیر آن بر سلامتی زنان جوان در جامعه ایران و به طور مشخص در خصوص وضعیت سلامتی و مسائل بهداشتی مرتبط با حوزه جنسی زنان چیست؟ تاثیرات ناشی از محدودیت‌های اعمال شده بر زنان جوان ایرانی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

صددرصد نوع پوشش می‌تواند تاثیرات مثبت و یا منفی بر سلامتی جسم و روان تمام افراد جامعه داشته باشد. زن یا مرد و پیر یا جوان هم فرق ندارد. تصور کنید اسکیمویی در قطب پوششی داشته باشد که یک نفر در استوا یا جزایر هاوایی دارد یا بالعکس. بدون شک غیر قابل تحمل، آزاردهنده و مرگ‌آور است. پس نوع پوشش باید با توجه به اقتضای زمان و مکان باشد. در ایران به این امر به هیچ وجه توجه نمی‌شود. از نظر حکومت اسلامی ایران تمامی زنان باید از یک پوشش در تمام فصول سال تبعیت کنند. پوشاندن مو و کل اندام از بالاتنه تا مچ دست و قد مانتو تا دو وجب زیر زانو و شلوار بلند تا مچ پا.

گرچه امروزه از این نوع پوشش دهه‌شصتی تبعیت نمی‌شود و زنان در طی بیش از ۳۰ سال کوشیده‌اند تا تغییراتی در شکل و ظاهر پوشش خود ایجاد کنند؛ اما این تغییر جوابگوی بسیاری از مشکلات و تاثیرات مخربی که حجاب اجباری در رفتار و سبک زندگی به‌خصوص در دختران جوان ایجاد کرده، نبوده است. ما بسیاری از دختران زیبا و جوان را می‌بینیم که بارها و بارها خود را زیر تیغ جراحان زیبایی برده‌اند؛ یا با انواع پرسینگ به گو‌شه‌ی لب، زیر لب، کنار چشم، بالای ابرو، کنار بینی، روی دندان و یا با تتوها و خالکوبی‌های افراطی تلاش کرده‌اند تا حداقل قسمت‌هایی را که حکومت قادر به محدود کردن آن نبوده‌اند، در معرض دید قرار دهند؛ آنها گاها به دست آدم‌های ناشی دچار آسیب‌های فراوان و جبران‌ناپذیری شده‌اند. شاید بگویید استفاده از این نشانه‌های زیبایی در همه جای دنیا که حتی حجاب اجباری نیست توسط جوانان به کار برده می‌شود. من هم با این گفته موافقم. اما می‌خواهم عرض کنم استفاده‌ی بیمارگونه و عمل‌های زیاد زیبایی توسط خانم‌های ایرانی صرفا به خاطر مد و یا یک تب عمومی نیست. این تاثیر محیط محدود کننده‌ای است که نظام سلطه‌جو بر جوانان ما تحمیل کرده است. اجبار سبب می‌شود تا فرد هویتش را در لابه‌لای مجله‌های مد، فیلم‌ها و شخصیت‌های محبوب خود جست‌وجو کند. از این رو می‌کوشد لبانی مانند آنجلینا جولی، لبخندی مانند نیکول کیدمن، گونه‌هایی مانند فلان زن هنرمند و یا خواننده و … داشته باشد. او نه‌تنها دیگر خودش را دوست ندارد، بلکه تلاش می‌کند بیمارگونه از واقعیت‌های اطرافش بگریزد.

اما در حوزه‌ی سلامت جسم می‌بینیم که زنان ایرانی به صورت افراطی برای نشان دادن زیبایی خود از لوازم آرایشی زیادی استفاده می‌کنند که به لحاظ شیمیایی و غیر استاندارد بودن به چشم‌ها و پوست صورتشان آسیب می‌رساند. موها به خاطر نرسیدن هوا و نور خورشید دچار ریزش می‌شود. علاوه بر این استفاده از انواع وسایل برقی و حرارتی برای زیباتر جلوه دادن جلو و یا پشت مو که بیشتر در معرض دید است، غالبا فاقد طراوت و لطافت می‌شود. نکته‌ای که بسیار حائز اهمیت است، کمبود ویتامین دی است؛ با اطمینان می‌گویم اکثر زنان ایرانی به‌خاطر بی‌بهره ماندن از تابش اشعه‌ی آفتاب بر مو و بدنشان از این ویتامین به‌طور طبیعی محروم هستند. با یک جست‌وجو در گوگل می‌توانید به علت بسیاری از بیماری‌هایی که ناشی از کمبود ویتامین دی است و امروزه به‌خصوص در میان زنان شیوع پیدا کرده پی ببریم. بیماری‌هایی مانند سرطان سینه، فشار خون بالا، دیابت، ام اس، بیماری‌های قلبی، استرس‌ها، کم‌خوابی‌ها و همین‌طور چاقی‌های مفرط.

با توجه به فرهنگ سنتی بخش‌های مختلف جامعه ایرانی، مبارزه با حجاب اجباری را باری بر دوش جوان‌ترها می‌دانید یا فکر می‌کنید تمامی شهروندان با بازه‌های سنی را می‌توان در این امر شریک کرد؟ چگونه؟

از نظر من مبارزه با حجاب اجباری تمام رده‌های سنی را در بر می‌گیرد و سنگینی این بار لزوما بر دوش دختران جوان نیست. ما خانواده‌های مذهبی و بسیار سنتی‌ای را دیده‌ایم که مادر کاملا محجبه است اما دختر یا دخترانش ملزم به انتخاب نوع پوشش مادر نیستند. زیرا اعتقاد به آزادی، اختیار و انتخاب دارند. در کلیپ‌های نه به حجاب اجباری زنان بسیار مسنی را دیدیم که به زحمت و با عصا و واکر راه می‌رفتند اما روسری‌شان را به حمایت از دختران و زنان مخالف حجاب برداشته و صدای آنان شدند. زمانی به ما و به کمپین نه به حجاب اجباری از سوی بسیاری از افراد و حتی فعالین مدنی و سیاسی خرده گرفته می‌شد که مگر تو انبوهی از مشکلات موجود را نمی‌بینی و مشکل ما این یک تکه پارچه است؟! و امروز با قطعی‌های مکرر برق، زنی از گرگان با برداشتن روسری و پرت کردن آن بر روی زمین صدای اعتراضش را بلندتر می‌کند و می‌گوید: “فقط این لعنتی را روی سر ما گذاشتید”. یعنی نماد خشونت و عقب‌ماندگی و مانعی برای پیشرفت و گرفتن حق را به زور بر سر ما کردید تا پس زده شویم و صدای‌مان در نطفه خفه شود. اما نخواهید توانست.

از سوی دیگر حالا یا در قالب شوخی و طنز و یا واقعیت، محمد شرقی، جانشین معاون هماهنگ کننده ناجا می‌گوید: دادن گل و هدیه به خانم‌های بی‌حجاب را در دستور کارمان قرار داده‌ایم؟! همین دو مورد نشان می‌دهد که چقدر روی حجاب زنان حساسیت وجود دارد. یکی از دل مردم است و آگاه به این امر که حجاب پوششی است برای اجحاف و زورگوئی و تمامیت‌خواهی و قلدری حکومت و دیگری مزدوری است درمانده از قوه‌ی قهریه؛ می‌کوشد تا برای نیل به مقصود با دادن گل و هدیه به زنان بی‌حجاب موضوع حجاب را به اصطلاح خودشان درون‌سازی کنند.

شما تجربه حبس در زندان قرچک ورامین، بند زنان زندان اوین و بند عمومی زندان کچوئی کرج را داشته‌اید. بر اساس تجربه شخصی‌تان چه تصویری از زیستن در کنار زندانیان زن و به طور مشخص زنان جوان زندانی و مشکلات آنان، چه از باب مسائل بهداشتی و چه از باب برخورد مسئولین زندان به تفکیک زندان و مردان در ذهن دارید؟

وقتی وارد زندان قرچک شدم چهره‌ای دیگر از زنان را دیدم. چهره‌ی‌ای که درصد بالایی از آن نتیجه‌ی ظلم و بی‌عدالتی حاکمیت است. در آنجا دختران جوان و زیبایی را دیدم که برای تامین مایحتاج خود و خانواده مجبور به سرقت، تن‌فروشی و حمل قاچاق شدند. زنانی که ترجیح دادند تا بدبختی‌هایشان را پای پایپ و چراغ پیک‌نیک و زرورق و وافور… دود کنند و به هوا بفرستند. از نظر وضعیت بهداشت و درمان تجربه‌ی من از سه زندان قرچک، اوین و کچوئی مشابه هم است؛ رسیدگی لازم به هیچ وجه صورت نمی‌گیرد، شاید در هر سه بهداری که من تجربه کردم فقط یک نفر از کادر پزشکی از حس انسانیت و دلسوزی برخوردار بوده ولی به لحاظ محدودیت‌های دارویی و امکانات پزشکی عاجز از رسیدگی لازم شده و برای التیام روح زندانی بیمار، محبت و همدردی‌اش را نثارش کرده است.

قبل از کرونا اعزام‌ها به‌ندرت صورت می‌پذیرفت. به خاطر دارم دختر بسیار جوانی که فقط ۱۹ سال داشت، از روی پله‌ی هواخوری افتاد، از ناحیه‌ی مچ دست آسیب جدی دید، به بهداری مراجعه کرد اما تنها خدمت بهداری به او دادن یک قرص مسکن برای تسکین دردش بود! اما لحظه به لحظه درد و ورم پا بیشتر می‌شد و مشخص شد که استخوان دستش شکسته و قرار شد به بیمارستان اعزام شود؛ با این حال و با وجود پیگیری‌های که انجام دادیم اعزام صورت نگرفت و آنقدر زمان برد که مچ دست کج جوش خورد.

بارها شاهد بی‌مبالاتی پرستاران در دادن قرص‌های اشتباه به زندانیان در دو زندان قرچک و کچوئی بودم و این امر گاها با مسمومیت زندانی همراه می‌شد. تغذیه به خصوص در قرچک فاقد ویتامین و پروتئین کافی است و اکثر زنان زندانی از کمبود ویتامین‌هایی مانند ب۱، ۲ و ۳ که در انواع گوشت مرغ و ماهی و سبزیجات است و یا ویتامین ث که در مرکبات یافت می‌شود محروم هستند. خرید محصولات گوشتی و سیفی برای زندانیانی که شرایط مالی خوب یا متوسطی دارند در اوین بیشتر و در کچوئی نسبتا امکان‌پذیر است. اما باید توجه داشته باشیم اکثر زندانیان زن این استطاعت مالی را ندارند و ناچارند غذای کم خاصیت زندان را میل کنند. بیگاری کشیدن از زندانیان یکی از معضلات حاکم بر دو زندان قرچک و کچوئی است.

اکثر زنان و دختران جوان یا میانسالان توانمند ناچارند برای کارفرمایان کارخانجات و شرکت‌های تولیدی در قبال مزدی اندک و ناچیز کار کنند. در زندان کچوئی این موضوع را هنگامی که مدیر کل سازمان زندان‌ها برای بازدید آمدند مطرح کردم و به ایشان فهماندم که در حکم هیچ‌یک از این زنان، کشیدن حبس با اعمال شاقه و بیگاری نیست و این اجحافی است که زندان در حق آنان می‌کند. برخی از این زندانیان واریزی ندارند علاوه بر این ناچارند حاصل دسترنج خود را برای خانواده‌هایشان در بیرون از زندان واریز کنند. حال تصور کنید برای یک ماه کار ۳۰ هزار تومان! آن هم با توجه به تورم دریافت کنند، واقعا شرم آور است؛ یا برای هر ۱۰۰ تا برس که هر کدام باید به تعداد ۱۵۰ سوزن زده شود، فقط مبلغ ۲۵ هزار تومان پرداخت می‌شود؛ حال آنکه یک برس در بازار به مبلغ ۳۰ تا ۵۰ هزار تومان به فروش می‌رسد. سر انگشتان نیروی کار ارزان زندانی به خاطر کارهای ریز و سرانگشتی پینه زده و کمرها و کتف‌ها به خاطر خمیده بودن غالبا آزرده و دردمند است.

با سپاس از وقتی که در اختیار خط صلح قرار دادید.

۱۳۹۹ تیر ۲۷, جمعه

رسانه ها؛ دنیا شنید: خامنه‌ای حیا کن مملکتو رها کن


در پی تظاهرات ضد حکومتی در بهبهان، که با شعار «خامنه‌ای حیا کن مملکتو رها کن» همراه بود شرکت نت بلاکس گزارش داد اینترنت خوزستان به‌طور کامل قطع شده است.

یکی از شاهدان گفت سرعت اینترنت تلفن همراه به‌شدت کاهش یافته و امکان فرستادن عکس هم وجود ندارد. وی گفت در چهار راه بانک ملی بهبهان درگیری شده و نیرویهای سرکوبگر چند نفر را هم دستگیر کردند. افرادی که اقدام به ثبت تصویر کنند، گوشی‌هایشان را می‌گیرند.

خبرگزاری رویترز درباره تظاهرات بهبهان نوشت: شاهدان گزارش دادند نیروهای امنیتی ایران برای پراکنده کردن معترضان گاز اشک‌آور شلیک کردند.. فیلم های منتشر شده در رسانه‌های اجتماعی از داخل ایران نشان می‌دهد معترضان شعار می‌دهند، نترسید، نترسید، ما همه با هم هستیم. سایر فیلم ها حضور پررنگ نیروهای امنیتی در تهران و اصفهان را نشان می‌داد. برخی از معترضان شعارهایی را علیه مقامات ارشد حکومتی سر دادند.

یورونیوز هم گزارش داد: گروهی از معترضان در بهبهان در استان خوزستان به خیابان آمده و شعار دادند. رسانه‌های ایران خبری از این تجمع اعتراضی منتشر نکرده‌اند، اما عکس‌ها و ویدیوهایی از این رویداد در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته شده است. در برخی ویدیوها شعارهایی همچون «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و «ایرانی می‌میرد، ذلت نمی‌پذیرد» شنیده می‌شود و برخی کاربران گفته‌اند که پلیس برای متفرق ساختن معترضان از گاز اشک‌آور استفاده کرده است.

فرمانده انتظامی شهرستان بهبهان هم در خصوص تجمع تعدادی از شهروندان بهبهانی توضیحاتی ارائه کرد. وی روز جمعه در گفتگو با ایرنا اظهار داشت: ابتدا پلیس سعی داشت تا با مذاکره این افراد را متفرق کند، اما آن‌ها نه تنها متفرق نشدند بلکه اقدام به سردادن شعار‌های هنجارشکنانه کردند به همین دلیل پلیس هم با صلابت اقدام به متفرق کردن آن‌ها نمود.

دور تازه اعتراضات ضد حکومتی کلید خورد

در پی فراخوان‌های روزهای اخیر برای حضور مردم در تجمعات در اعتراض به قرارداد ننگین ۲۵ ساله جمهوری اسلامی با چین و همچنین اعتراض به حکم اعدام سه معترض آبانماه، روز پنج شنبه چند شهر ایران شاهد حضور سنگین نیروهای نظامی و امنیتی بودند. بهبهان ازجمله شهرهایی است که معترضان به خیابان آمدند. (فیلم زیر)

به گزارش خبرگزاری هرانا، در جریان تظاهرات بهبهان فرزانه انصاری فر، خواهر فرزاد انصاری فر، یکی از جانباختگان اعتراضات آبان ۹۸ ساعاتی قبل توسط نیروهای امنیتی در بهبهان بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.

در جریان شکل گیری تجمعات اعتراضی مردمی در برخی شهرهای کشور، نیروهای امنیتی و نظامی با حضور در میادین اصلی شهرها سعی در متفرق کردن مردم و جلوگیری از برگزاری تجمعات اعتراضی دارند. در بلوار امامت مشهد و برخی خیابان‌های تهران، تبریز، ارومیه و شیراز حضور پرتعداد نیروهای نظامی و جو شدید امنیتی گزارش شده است.

معترضان در میدان بانک ملی بهبهان اعتراض خود را با سر دادن شعارهایی از جمله “توپ تانک فشفشه، آخوند باید گم بشه”، “نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران”، “ایرانی می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد” نشان دادند.



source https://www.azadegy.de/?p=20278

محققان از یک علامت جدید “کرونا” خبر می ‌دهند


طبق گزارش جدید محققان، در حالی که بثورات پوست با ابتلا به کووید ۱۹ مرتبط است، بثورات داخل دهان هم در برخی بیماران کرونایی بروز می کند.

به گفته یک متخصص پوست و مو آمریکایی، بروز این بثورات که از نظر بالینی به enanthem شناخته می‌شوند همراه با ابتلاء به بیماری کووید ۱۹ عجیب نیست.

به گفته محققان، enanthem بثوراتی بر روی غشاهای مخاطی زبان است. در بیماران مبتلا به عفونت‌های ویروسی نظیر ابله مرغان بسیار شایع است و مشخصه بسیاری از بیماری‌های ویروسی است که بر غشای زبان تأثیر می‌گذارد.

دکتر «خوآن جیمنز کوح»، سرپرست تیم تحقیق از دانشگاه بیمارستان رامون اسپانیا، ۲۱ بیمار مبتلا به کووید ۱۹ و بثورات پوستی ناشی از آن را بررسی کردند.از بین این تعداد از بیماران، ۶ بیمار (۲۹ درصد) مبتلا به enanthem در داخل زبان شأن بودند. رده سنی بیماران ۴۰ تا ۶۹ سال بود.بثورات زبان از دو روز قبل از شروع سایر علائم بیماری کووید ۱۹ تا ۲۴ روز بعد بروز کرده بود.

از آنجائیکه بروز بثورات دهان با مصرف دارو در بیماران مرتبط نبود این نظریه تقویت شد که بیماری ناشی از کروناویروس جدید موجب ظهور این لکه‌های قرمز بر روی زبان می‌شود.هنوز وسعت بروز این علامت مرتبط با کووید ۱۹ مشخص نیست.



source https://www.azadegy.de/?p=20279

۱۳۹۹ تیر ۲۶, پنجشنبه

هراس از بازگشت ویروس کرونا به کشورهای اروپایی


با افزایش شمار مبتلایان در اروپا و بیم بازگشت کرونا، خروج از قرنطینه در کشورهای مختلف اروپایی آهنگ بسیار کندی پیدا کرده است.

در اسپانیا که بازگشایی‌ها و بازگشت به زندگی عادی در اولین روزهای خروج از قرنطینه به سرعت پیش می‌رفت، این روند دوباره با افزایش مبتلایان کند شده است. روز چهارشنبه آمار روزانه مبتلایان به کرونا برای نخستین بار به عدد پیش از ۲۲ ماه مه گذشته، یعنی زمان اوج شیوع کرونا در این کشور نزدیک شد.

دولت اسپانیا در برخی مناطق توریستی از جمله جزیره مایورکا تدابیر ویژه‌ای برای مقابله با شیوع ویروس کرونا اتخاذ کرده است به طوری که از این پس بارها و دیگر مکان‌های گردشگری این جزیره تعطیل خواهند شد. این در حالی است که مالکان بار و کافه‌ها و هم چنین دیسکوتک‌ها در هفته‌های گذشته بارها در این جزیره برای اعتراض علیه محدودیت‌های قرنطینه‌ای راهی خیابان‌ها شده‌اند. سه ماه تابستان برای اغلب این کسبه مهم‌ترین منبع درآمد سالانه است.

در منطقه کاتالونیا، در شمال اسپانیا نیز بسیاری از بخشداری‌ها و روستاها دوباره قرنطنیه شده‌اند. نزدیک به ۲۰۰ هزار خانوار در منطقه کاتالونیا دوباره به دوران قرنطینه بازگشته‌اند.

در رومانی به دلیل ابتلای ۶۴۰ نفر تنها در ۲۴ ساعت گذشته، ، دولت وضعیت اضطراری را تمدید کرد. رئیس جمهوری این کشور از همه شهروندان خواسته تا در اماکن عمومی حتما ماسک بزنند و در اماکن عمومی فاصله گذاری‌های اجتماعی را رعایت کنند. کلاوس یوهانیس در یک سخنرانی گفت: «نباید تمام آنچه را که در این مدت بدست آورده‌ایم ناگهان از دست بدهیم. ملتی متحد و مقتدر هستیم و باید همه با هم بر ویروس کرونا غلبه کنیم.»

به گزارش یورونیوز، با افزایش تعداد مبتلایان به ویروس کرونا در بلغارستان، همه شهروندانی که قصد سفر به یونان، همسایه این کشور را دارند، باید ۷۲ ساعت پیش از سفر تست کرونایشان منفی باشد.

در بلژیک با افزایش ۱۱ درصدی مبتلایان، دولت از همه شهروندان خواسته تا در اماکن عمومی ماسک بزنند.

قرار است در فرانسه نیز از اول ماه اوت ماسک زدن در اماکن عمومی دوباره اجباری شود.



source https://www.azadegy.de/?p=20276